داود فتاحی زارچ
ای خـــــــدا شکـــــرت دلم آرام شد خسته بود از این که روزی خام شد ای خـــدا شکرت رهایـــــم کرده ای در نظـــــر بـودم بـه ســـان برده ای گر چه این دل در ره یـاری شکست شکر، ایـزد را که ایــن ره را ببست قصــه من شــد از آنجایی شــــروع کرد این دل بهر یک ظــــالم خشوع چون که او فهمید من رامَـش شدم من مطیع و نـوکـر و خامَـش شـدم او گـــرفت افسار من را در دو دسـت روزهـا تـازیـد و مـــن را هـم ببست در نگـــــاهـم او یکـــی معشوق بود وای براین دل کــــــه مثل بـوق بود روزهـــــا بگــــذشــت و دل آرام بــود ظـــاهـرش آرام وباطن شــــــام بود تا کـــــــه آمد جان من سوی لـــبم بـود یکســـــان لحظه از روز وشبم چـــــون دلـــم آرام و سرد از کار شد گـــــریه کرد و از درون بیـــــدار شــد نــاگــه از دل نـــالــه ای آمد به گوش داودا از بهـــر او دیگــــــــر نکـــــوش با تـوکــل ، صـد تـــلاش و صــــد امید قـصــه ی طــولانی مــا سـر رسید جمعه 7 آذر 1393برچسب:, :: 14:25 :: نويسنده : داود
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید پيوندها تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان داود فتاحی زارچ و آدرس dfz.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد. نويسندگان
|
||||||||||||||||
|